همه چی آرومه...
کمتر از دو هفته مونده که ما برای همیشه به هم پیوند داده بشیم....
انقدر خستم که خدا می دونه!اما وقتی فکر می کنم این همه زحمت می شه شادیه یه روز خودم و خودش و همه کلی انرژی می گیرم....
همه چیز رو سعی کردم با کمترین هزینه حل و فصل کنم....به نظرم خرج زیادی و بی ملاحظه خیلی مسخرست و فقط نوعی فخر فروشی به دیگران حساب میاد...من ولی فقط می خوام دلامون شاد باشه واسه همین وقتی می بینم می شه هر چیزی رو ارزونتر به دست آورد سراغ قیمتای سر سام آور بعضی چیزا نمی رم...ماشاالله تو این مملکتم هر کی می بینه عروسی ای عقدی چیزی در کاره قیمتا رو 100 برابر می کنه........
سفره عقد رو خودم می چینم.....با سلیقه ی خودم.....انقدر برای این کار هیجان دارم که فکر کنم هزار بار دیگه هم برم کوچه مهران و کوچه برلن واسه خرید وسایلش خسته نمی شم....
خیلی همه چیز خوب و عالیه غیر از اینکه این وسط من باید پروژه ی کارشناسیم رو تا 15 ام تحویل بدم و هنوز تایپش نکردم و منظمش نکردم!
دنیای قشنگیه این روزا.....انگار همه شادن و خوشحال ...انگار دنیا فقط واسه من داره می ره جلو.....انقدر کار دارم این روزا که گاهی یادم می ره که واقعا دارم ازدواج می کنم!بعضی وقتا که یهو فکرش میاد تو ذهنم تنم مور مور می شه.اینکه دیگه قراره همیشه با هم باشیم و واسه خوشبختی تلاش کنیم حس خوبی رو میاره تو وجودم که در کنار اضطراب های این روزا حالت خاصی رو به روحیم می ده........همه چی آرومه!!!!
بعد ازدواج هیچ چیز قرار نیست تغییر کنه،ما همونی هستیم که تو این چند سال بودیم!همه می گن آدم ازدواج که می کنه باید خانوم بشه یا آقا بشه...حرف مسخره ایه!این یعنی از خیلی چیزایی که تا حالا داشتی و دوست داری صرف نظر کنی !ما تو این سه سال همه ی اون چیز ها رو داشتیم و چیزی هم کم نداشتیم و از دست ندادیم........تو این جریان عقد و مراسمش یه چیز بزرگ یاد گرفتم:مردم زیاد حرف می زنن یه گوش در باید باشه یه گوش دروازه!و خوب هم یاد گرفتمش!
ایشالا عشق قسمت شما هم بشه.....گفتم عشق،نه ازدواج!:)
چیزی هست....چیزی میان ما....چیزی بیش از یک کلام...یک حرف...یک نوشته.....هر قدر هم که بگویم.....نه من تو می شوم...نه تو من.....پس از تفاوت نترس...نمی ترسم....