دلم گرفته زین جا......
می نویسم!می دونم شاید کسی نخونه دیگه.....کی دل و دماغ داره بنویسه این روزا؟!کی حوصله داره جمله ها رو پشت هم ردیف کنه؟!نمی دونم چی بگم و چی بنویسم..............از 99 جهت داره قلبم فشرده می شه.........داخلی،خارجی،باطنی،ظاهری...........حوصله ندارم....همین.....خندم نمیاد،گریم نمیاد.....عصبانی نیستم،آروم نیستم......در حال حاضر هیچی نیستم!اوضاع همه جا قمر در عقربه!دلم رو به انفجاره.....صبرم سر اومده.....دیگه چه غرایی بزنم؟!!..............یه دوست لازم دارم!یه دوست همجنس خوب.....یکی که همیشه باهام باشه.....یکی که همه حرفام رو بتونم بی دغدغه بهش بگم........تنهایی بد دردی شده...........تو چهار دیواری حبس شدم.این مغزم رو به متلاشی شدنه...........4 سال پیش خواب این روزا رو می دیدم....اما فقط خواب می دیدم که مردم ریختن تو خیابون!نه اینکه مردم رو کشتن...............باز من پراکنده نویسیم شروع شد!بیخیال......این 1 ماه و اندی غر نزدم!اینجا غر زدم یه کم....دعوام نکنید......بی نهایت خستم.....بی نهایت پوسیدم.....بی نهایت متزلزلم......
پ.ن:دوست عزیز با وبلاگ "اراجیف مزمن"من چرا نمی تونم برای شما کامنت بذارم ؟!
+ نوشته شده در سه شنبه ششم مرداد ۱۳۸۸ ساعت 21:35 توسط عروسک کوکی
|
چیزی هست....چیزی میان ما....چیزی بیش از یک کلام...یک حرف...یک نوشته.....هر قدر هم که بگویم.....نه من تو می شوم...نه تو من.....پس از تفاوت نترس...نمی ترسم....