روزگار غریبیست نازنین
1.کم کم مهندس می شوم......همه آرزویم اما هنرمند شدن بود............
2.از فضای کنونی حاکم بر خاک پاک وطنم بیزارم...............
3.خدا یا چگونه تورا گوییم درد این روزهای سنگین را؟
4.من خسته ام و تو خسته تر از من.........
5. دو نوع عذاب وجدان تحمل می کنم:
1.اگر همراه نشوم با مردم عذاب وجدان این همراهی نکردن
2.اگر همراه شوم،عذاب وجدان دق مرگ کردن مادر.....آخر مادر به خاطر برادرش یک بار دق کرده است:(فکر یک بار دیگر این مصیبت تنش را می لرزاند........
ومن می جنگم با تمام غلیانات و احساسات و نفرت های درونم............ومغزم متلاشی می شود از اینکه نمی توانم بفهمم کدامیک از عذاب ها قابل تحمل تر است........
پناهی نیست جز او...دانم که در هر قدمش حکمتیست.....
+ نوشته شده در پنجشنبه سوم دی ۱۳۸۸ ساعت 16:25 توسط عروسک کوکی
|
چیزی هست....چیزی میان ما....چیزی بیش از یک کلام...یک حرف...یک نوشته.....هر قدر هم که بگویم.....نه من تو می شوم...نه تو من.....پس از تفاوت نترس...نمی ترسم....