اگر یک روز کتابی به اسم"روزگار سیاه" یا همچین چیزی رو تونستین پیدا کنید که اسم نویسنده ی بخت برگشتش "عروسک کوکی" بود هیچ تعجب نکنید!چشماتون درست می بینه!دارم طرح یک کتاب رو تو ذهنم پرورش می دم که ایران رو این بار نه از نظر سیاسی بلکه از نظر فرهنگ افتضاحش و برخی رسم و رسومات رنج آورش مورد بررسی قرار بدم!چیزی که این روزها به شدت آزارم می ده،هر جا که می رم دنبالم میاد و ذهنم یک لحظه هم ازش تهی نمی شه!شاید به نظر یه عده چیزهایی که از یک سری فرهنگ های نادرست در ذهن من هست کاملا عادی و پیش پا افتاده باشه و اصلا کسی بهش توجه نکنه....اما همین اعمال و افکار هستند که باعث شدن اسم مارو جهان سومی بگذارن...متاسفانه من شخصیتا آدمی هستم که شدیدا از دیدن این چیزها رنج می برم و شدیدا نیاز دارم که از این محیط دور باشم تا کم کم به ناراحتی اعصاب دچار نشم!از طرفی هم وظیفه ای رو روی دوشم احساس می کنم در قبال چیزی به اسم وطن!و هر وقت به رفتن فکر می کنم این وظیفه بیشتر احساس می شه.....شاید نوشتن این کتاب که قطعا هم به زودی به دست نمیاد و باید حاصل سالها تلاش و تفکر و تحقیق باشه کمی از بار این مسئولیت کم کنه.......امیدوارم بتونم تصمیمی که گرفتم رو اجرا کنم و با همه ی وجودم دلم می خواد که کشورم آباد آباد باشه و این روزگار سیاهش سپید و سپید تر بشه....آمین!
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۸۹ ساعت 8:48 توسط عروسک کوکی
|
چیزی هست....چیزی میان ما....چیزی بیش از یک کلام...یک حرف...یک نوشته.....هر قدر هم که بگویم.....نه من تو می شوم...نه تو من.....پس از تفاوت نترس...نمی ترسم....